سایبان موهایم را آنقدر کوتاه میکنم تا خاطره انگشتانت را از یاد ببرند ، اما دیری نمی پاید که خاطراتت دوباره می رویند
| ||
|
هر چی آرزوی خوبه، مال تو این شبای بیقراری، مال من ((در هوای دوگانگی، تازگی چهره هاپژمرد. بیایید از سایه _ روشن برویم . بر لب شبنم بایستیم، در برگ فرود آییم . و اگر جاپایی دیدیم ، مسافر کهن را ازپی برویم . برگردیم و نهراسیم ، در ایوان آن روزگاران ، نوشابه جادو سرکشیم . شب بوی ترانه ببوییم ،چهره ی خود گم کنیم . از روزن آن سوها بنگریم ......... )) . سلام به چشمهای زیبای شما ساعت ؟ پاسی از شب ، من ؟ بیدار ، درچه احوال ؟ خوشحال چرا خوشحال ؟ خوشحال برای شوق دیدار دیدار کیان ؟ بدیهیست دوستان پسر کدامین دوستان ؟ دوستان عزیزتز از جان بله دوستان خوب من ، من برای احساس کردن همیشگی شما در کنار خودم سایبانی تدارک دیده ام تا فارغ از تمام دغدغه های زندگی و این هیاهوی آشفته کننده که مارا احاطه کرده دقایقی در کنار هم بیاساییم و از مصاحبت هم لذت ببریم . متنی که در ابتدا از نظرهای پاکتان گذراندید بخش کوتاهی بود از اشعار مردی صمیمی با همه، با نام سهراب سپهری . از آنجا که نام وبلاگ را از نام این شعر دزدیدم بخشی از آن را برای شادی روح استاد در این پست قرار دادم امید است دوستش بدارید . با سپاس منتظر قدم هایتان هستم . |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |